کد مطلب:313623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:423

شفای جوان محتضر در کربلا
حجةالاسلام والمسلمین، نویسنده ی توانا، جناب آقای حاج شیخ محمدمهدی تاج لنگرودی واعظ، صاحب تألیفات كثیره از تهران، فرمودند:



[ صفحه 445]



مرحوم حاج شیخ ابراهیم معراجی، فارغ التحصیل حوزه ی علمیه ی نجف، كه بعد از فراغت از تحصیلات در یكی از شهرهای گیلان (لنگرود) منبر می رفت و از خدمتگزاران صدیق اهل بیت اطهار - سلام الله علیهم اجمعین - بود، كرامت زیر را از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نقل كرد. وی گفت:

زمانی كه ما در نجف بودیم، جریانی از كرامت و عنایت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شهرت یافت كه قرائن، حاكی از صدق آن بود، و آن اینكه در كربلای معلی، زنی بود كه از حاصل عمرش فقط یك جوان داشت و بس. اتفاقا آن پسر بیمار شده و بیماری وی به طول انجامید و هر گونه مداوا كه تجویز می كردند درباره ی وی انجام دادند ولی فایده ای نداشت. روزی از روزها در اثر شدت بیماری، جوانك در حال احتضار قرار گرفت و همسایگان به عنوان كمك دور بسترش را گرفتند تا تشریفات هنگام احتضار را انجام بدهند. در این بین، ناگاه مادرش چادر به سر كرده و سریع از منزل بیرون رفت. پس از بررسی و پیگیری، معلوم شد وی خود را به حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رسانیده است تا شفای فرزندش را از حضرت بخواهد.

طولی نكشید كه دیدند جوانك عطسه ای زد و نشست. كسانی كه پای وی را رو به قبله كشانده انتظاری جز مرگ او را نداشتند، با شگفتی گفتند: شما در حال احتضار و بیهوشی بودی، چه شد كه ناگهان بهبودی یافتی؟!

جوان در جواب گفت: اول، مادرم را از حرم حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس علیه السلام بیاورید، آنگاه جریان را شرح خواهیم داد.

مردم به حرم مطهر حضرت رفتند. دیدند مادر فریاد می كشد و سر به ضریح می كوبد و «یا باب الحوائج» می گوید و شفای بیمارش را می خواهد. به وی مژده دادند كه، فرزندت خوب شده است. او در جواب گفت: شما می خواهید مرا از حضرت عباس علیه السلام جدا كنید، به خدا قسم تا شفای پسر بیمارم را از حضرت نگیرم از حرم خارج نمی شوم. هر چه اصرار می كردند، او همچنان در موضعگیری خود پافشاری داشت. لذا چاره ای اندیشیدند، و آن اینكه، جریان را با یكی از علمای بزرگ كربلا كه در حرم مشرف بود در میان گذاشتند و از وی استمداد كردند. عالم و مجتهد بزرگوار مزبور، مادر را از سلامتی و شفای جوان مطمئن ساخت و او از حرم خارج گردید و به منزل رفت و در



[ صفحه 446]



آنجا فرزند بهبود یافته اش را در بغل گرفت و خیلی با هم گریستند.

سپس جوانك، جریان شفای خود را اینگونه تعریف كرد: من در آستانه ی مرگ قرار گرفته بودم. ناگهان حضرات خمسه ی طیبه را دیدم و در كنارشان جوانی را مشاهده كردم كه از حضرت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خواهش می كرد كه روحم قبض نشود. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به وی فرمود: عباسم، هنگام مرگ این جوان فرارسیده است. حضرت عباس علیه السلام به ایشان عرض كرد: مادر این جوان، آنچنان در حرم من گریه و شیون به راه انداخته و با ناله های خویش مردم را دور خود جمع كرده كه مردم همگی انتظار شفای این جوان را دارند، اینك یا دستور بفرمایید كه روح بیمار قبض نشود و یا اجازه بفرمایید نام باب الحوائج از من برداشته شود. لذا حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم شفایم را از خداوند متعال طلب كرد و قابض الأرواح (عزرائیل) برگشت.

شایان ذكر است كه مرحوم حاج سید احمد مصطفوی قمی، نماینده ی مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی «قدس سره»، برای حقیر نقل می كرد كه خودم در كربلا مردی را دیدم كه مردم با دست به وی اشاره می كردند و می گفتند: این همان جوانی است كه از كرامت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بهره مند گردید و از مرگ حتمی نجات یافت.

اللهم ارزقنا زیارة مرقده فی الدنیا و شفاعته فی الآخرة.